[ شب شیطانی پارت ۹ ]
مارتا : حالا همینجا بگی چیزی ازت کم میشه ؟؟؟
ونی : نه اما اگه با چشمای خودتون ببینید بهتر درک میکنید ، شب ساعت ۶ونیم میام دنبالتون .
مارتا : جاننننن؟؟ ۶ونیم شب کی میره مدرسه هویی ونییییی!!!
* شب / ۶:۳۰ دقیقه *
+ از حمام خارج شدم . لباس مورد نظرم رو پوشیدم و موهامو خشک کردم و دورم ریختم یه میکاپ ساده انجام دادم و چند بافی عطر زدم که در باز شد و قد و قامت کوچولوی هینا نمایان شد .
هینا : خواهری میشه از عطر خودت به منم بزنی ؟
+ رفتم طرفش و بغلش کردم و بردمش سمت میز آرایشم بهش عطر زدم و گاز آرومی از گونه ی تپل و صورتیش گرفتم .
هینا : چطور شدم ؟
+ مثل قدرتت ارزوی صد نفر ♥️
هینا لبخند تودل برویی زد و باهم از اتاق خارج شدیم .
ونی : بریم ؟
لیتا : امدمممممممممممم!!!
+ بیا پرنسس تایلند !
لیتا لبخند نرمی زد و مثل پرنسس ها ادای احترام کرد .
رفتیم از خونه بیرون و سوار ماشین شدیم و سمت دانشگاه رفتیم .
ونی : حتما براتون سواله چرا ساعت ۷ شب دارم میبرمتون مدرسه ... تو این دنیا و بازی کارت قرمز همه چی برعکسه دنیای واقعیه !
+ یعنی ، برعکس دنیای واقعی که ساعت ۷ صبح تا ۲ ظهر تو مدرسه ایم الان از ۷ شب تا ۲ صبح تو مدرسه ایم ؟
ونی : بشکنی زدم و گفتم : زدی وسط خال ا.ت !
تو دنیای موازی ساعت ۷ شب میرید مدرسه تا ۲ شب بعد میایید خونه تا ساعت ۱۰ صبح کارای روزانه و روتین هرروزتون رو انجام میدید و بعدم ساعت ۱۱ ، ۱۲ ظهر میخوابید تا ۷ صبح برای مدرسه و شروع شب جدید .
+ بعد مدتی رسیدیم دانشگاه ونی بردمون یه گوشه و مشغول توضیح راجب دانشگاه شد .
استایل ا.ت اسلاید دوم
استایل هینا اسلاید سوم
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.